رئیس زندگی کیست؟ مردها حرف آخر را می زنند و می گویند، چشم! گاهی پیش می آید که زن و مرد برای تکیه کردن به کرسی ریاست خانواده دست به جدال های سختی می زنند که اصل زندگی را از یاد می برد و زندگی مشترک را تبدیل به دوئل می کند؛ اما اقعا برای رفتن یک مسیر و شروع یک سفر نیاز به یک راهنما، مسئول یا سرپرست وجود دارد و در میان دستان و زندگی دوستانه، ریاست معنا ندارد،رفاقت پر رنگ تر است و بدون شک با رفاقت می توان به انتهای مسیر امیدوار بود.
" رئیس نه، مدیر "
استفاده از کلمه رئیس بدون شک غلط است؛ اما وقتی دو نفر به سفر می روند یا برنامه و طرح مشترکی دارند باید برنامه آنها یک مدیر داشته باشد و ترتیب ایفای نقش ها در آن مشخص باشد تا اگر فردی نقشش را درست انجام نداد، کسی باشد که تذکر بدهد و او را راهنمایی کند.
" منطقی تر ها مدیر می شوند! "
در فرهنگ و سنت ما مردها بیشتر مدیریت خانواده را بر عهده دارند؛ اما این مدیریت به معنای مردسالاری و پدر سالاری قدیم نیست که مرد تنهایی تصمیم بگیرد و تنهایی هم اجرا کند. او موظف است تصمیمات را با مشورت همسر و فرزندان خود بگیرد و موافقت همه را برای تصمیمات کلی جلب کند. در همین شرایط است که تقسیم مسئولیت در زندگی صورت می گیرد و هر دو فرد می تواند نقش خودش را در زندگی پیدا کند.
" اختلال هویت "
در بعضی موارد تغییر مدیر در زندگی در نحوه برخورد یک خانواده با خانواده دیگر و احساس تفاوت میان الگوی زندگی یک زوج با دیگران و عرف می تواند افراد را دچار اختلال هویت کند. مدیر زندگی باید با توجه به عرف و فرهنگ انتخاب شود.
" رفاقت؛ آری، رقابت نه "
اما بدون شک رساندن یک مجموعه به موفقیت تنها از سوی مدیر صورت نمی گیرد، مدیر اگر مشاور خوب نداشته باشد به بیراهه کشانده خواهد شد، اگر همکاران دقیق و وفاداری نداشته باشد یه اهدافش نمی رسد و هزارو هزار اگر دیگر. در زندگی مشترک هم بدون شک اگر زوجی به موفقیت برسند و مورد توجه دیگران قرار بگیرند این موفقیت به پای مرد یا زن نوشته نخواهد شد؛ بلکه برای یک خانواده ثبت خواهد شد. مدیر بودن یا نبودن مهم نیست، دوست بودن و اعتقاد به یک هدف مشترک داشتن و درک این نکته که زندگی بر مبنای رفاقت است و نه رقابت.